شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
حق ملاك عشق را با عشق توسنجيده استشاهكار دست خود درخلقت توديده است ذكر«لا اُحصي ثنائُك»گوشهای از وصف توپايِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزيده است
با نـفَـسهای تو ای آرامـش جـانعـلـی بویِ سيب ازعرش تافرشِ خدا پيچيده است
مانـده روی صورت توجای لبهای نبی بسكه ای حوريه با گريه تو را بوسيده است
مـحـورآل كـسـا وعـلت خـلـقـت تـويی دست برسينه علی هم دورِتوگريدهاست
هاتـفـی از خلقـت جـنّات پـرسيد وشنيد فاطمه يك گوشه لب وا كرده و خنديده است
شانه بـردار و به داد نازدخـترها برس چندوقتی گيسوی زينب به هم تابيده است از شكاف پهلويت پيداست بد خوردی زميندربه سوی پهلوی توبیهواچرخيده است خوب شد فضه رسيد وپيكرت را جمع كرد بردروديوارخونِسينهات پاشيدهاست پيش زينب بیحياها دستِجمعی میزدند دخترت حق دارد ای بیبی اگرترسيده است هركجا که با علی گشته مغيره روبهروبرغلاف خودكشيدهدستی و خنديده است